امروز اگر پرگشایم به هوایت
فرداست که سر می دهم آواز برایت
پیداست که این «سعی» تو خالی «زصفا»نیست
از خسته ترین، تشنه ترین هر وله هایت
دریایی و من مثل سراسیمه ترین رود
سرمی نهم از دور ترین نقطه پایت
تا اینکه ضریحت نشود حلق? دستم
صد دور حرم می زنم ای دوست برایت
ای شهره تر از جلو? نورانی باران
بی رنگ ترین آینه ها باد فدایت
@